سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وطندار سیاسی-اجتماعی-ادبی
 
پیوندهای روزانه

 
گرمای 50 درجه‌ی قم، طلاب را کلافه کرده بود و در صدد بودند که تفریح و یا اردوی زیارتی و سرگرمی برگزار گردد و یا کوهنوردی؛ تا در دامن طبیعت و یا در زیارت مشهد مقدس، حال و هوایی تازه نمایند. بهر صورت آرزوی آرزومندان بر آورده شد. توسط معاون تربیت فرهنگی موسسه زبان و فرهنگ شناسی اردوی مشترک کوه نوردی به میزبانی موسسه زبان و فرهنگ شناسی موافقت شد. این یک مژده‌ای بود برای طلاب که تابستان را در گرمای پنجاه درجه‌ی قم سپری کرده بودند. در این اردو،‌ طلاب مدرسه امام خمینی(ره) و موسسه‌ی جامعة العلوم اشتراک داشتند.

بنا شد این اردوی کوه‌نوردی در مورخه‌ی 5/6/92 در روستای بیدقان برگزار شود. صبح روز سه شنبه فرا رسید، ساعت 6 صبح بنا بود که همه‌ی طلاب از مدارس و موسسات نامبرده در میدان روح الله جمع شوند و از آنجا به طرف کهک و دستگرد و از آن جا بسوی روستای بیدقان حرکت کنند. از آنجایی که بنا است سفر دست‌جمعی و گروهی متشکل از آدمهای مختلفی باشند، خود همین مشکلات خود را دارد. به هر حال با تأخیر اندک، ساعت شش و سی‌دقیقه طلاب مدرسه‌ی امام و طلابی از مؤسسه‌ی جامعة العلوم حاضر شدند که با آمدن آنان بلافاصله ماشین به راه افتاد. راستی قبل از این که همه‌ی طلاب جمع شوند، چون ما چند نفر زودتر از همه در میدان روح‌الله رسیده بودیم؛ دیدیم یک ماشین بین‌شهری در گوشة میدان ایستاده بود. هر کدام ما حدس و گمانهایی زدیم عده‌ای گفتند همین ماشین است که امروز ما را به اردو می‌برد بعضی گفتند نه این نیست. شاید چهره‌ی ماشین و یا سر و وضع راننده همة ما را به این فکر انداخته بود. به هرحال کنجکاوی ما گل کرد، تصمیم گرفتیم که حقیقت را از راننده آن ببپرسیم و همین کار را کردیم، راننده قبل از این که جواب ما را بگوید؛ غر زده و بدون این که به ما نگاه بکند، گفت این چه برنامه‌‌ای است چه ساعتی،! چه آمدنی! ما را ساعت شش گفته‌اند الان نزدیک هفت میشه؛ ولی کسی دیده نمی‌شه. با بی‌اعتنایی رفت روی صندلی نشست. چند دقیقه‌ا‌ی نگذشت که طلاب مدرسه امام و مؤسسه‌ی زبان و فرهنگ شناسی از طرف حرم و طلاب موسسه جامعة العلوم از سمت میدان شهدا رسیدند . با رسیدن آنان بلافاصله ماشین به راه افتاد. همین که ماشین به راه افتاد؛ جناب آقای کایینی معاون تربیت فرهنگی و تربیت بدنی مؤسسه زبان و فرهنگ شناسی، از قرار معلوم خیلی عجله داشت که خلاصه‌ا‌ی از برنامه‌های خود را که قرار است امروز انجام شود که چه چیزی برای شما فراهم شده و چه کسانی برای راهنمایی و نظم شما در این اردو دعوت شده است؛ اعلام کند. بلندگو را روشن کرد. در ابتدا از جناب حجة الاسلام و المسلمین اقای شریفیان رئیس تربیت بدنی جامعة المصطفی (ص) تشکر کرد و ایشان را به طلاب معرفی کرد. و سپس از اقای زنکینه‌ی تشکر کرد. وی را برای کمکهای اولیه آورده بودند و دو نفر از همکاران خود را که از مؤسسه به عنوان تدارکاتچی آورده بودند؛ به طلاب معرفی و از زحمات آنان، پشاپیش تشکر کرد.

در ادامه بنا بود، اقای شریفیان صحبت کند و از برنامه‌ای که در نظر دارد؛ برای طلاب بازگو نماید که قرار شد به بعد از این که به روستای بیدقان رسیدیم صحبت مفصلی داشته باشند. طبق برنامه ساعت هفت در حوالی پردیسان رسیده و با کمی توقف، قرار شد صبحانه را در بین ماشین صرف کنیم. ماشین همین طور که پیش می‌رفت، دو طرف جاده ساختمانهای عجیب و غریب ساخته شده بود که متعلق به پردیسان بود. از قرار معلوم سرمایه‌ای کلان را در ساختن این ساختمانها قرار داده بودند. به هرحال، هر چه از پردیسان دورترمی‌شدیم جاده باریک و باریک‌‌تر می‌شد. شاید نیم ساعت نگذشت به شهرستان کهک رسیدیم. کهک برای خودش یک شهر شده و تمامی امکانات رفاهی که در هر شهری وجود داشت در آنجا به چشم می‌خورد. به هر صورت، چهره‌های سوخته‌ی مردم آن شهر حکایت از روستایی و یا کویری و خشک بودن آب و هوای آن دیار داشت. از کهک رد شدیم تابلویی به چشم می‌خورد که روی آن نوشته بود؛ روستای دستگرد. فاصله‌ی زیاد با کهک ندارد. اما روستایی تمیز با آب و هوای تازه دیده می‌شد هر چند ماشین ما توقف نکرد؛ ولی همچنان که در حال گذر بودیم اینگونه احساس می‌شد که روستای زیبایی باید باشد؛ این روستا دارای پارک بزرگ و شهرک تمیزی بود و چهره آن، به روستا نمی‌خورد. برای خودش شهری به حساب می‌آمد. از روستای دستگرد که گذشتیم جاده باریک و پرپیچ و خمی روبروی ما قرار داشت، روی تابلویی نوشته بود؛ روستای بیدقان، در حقیقت جاده‌ای باریک پیچ‌در پیچ و سینه‌خیز که لحظه‌ای ما را به یاد جاده دیار ما می‌انداخت و کلی به یاد خاطرات گذشته افتادیم؛ ولی جاده‌ا‌ی بسیار تمیز بود. همین که به بالای کوه رسیدیم درختان سرسبز روستای بیدقان از دور نمایان بود. به هر حال وارد روستا شدیم از اواسط روستا راه باریکی که دوطرف آن دیوارچینی شده است و همچنین دو طرف آن مملو از درختان بزرگ در وسط زمین‌های کشاورزی قرار داشت. نشان می‌داد که روستای بیدقان هنوز بافت سنتی خود را حفظ و عشق، هوا، سادگی و در حقیقت زندگی در آن جاری است

بیدقان یکی از روستاهای بخش کهک است که در 51 کیلومتری استان قم و در لابه‌لای کوه‌های سر به فلک کشیده قرار دارد که زیارتگاه سه تن به اسامی شاهزاده اسماعیل و فرزندش حمزه از نوادگان علی ابن جعفر(ع) و شاهزاده محمد از نوادگان امامزاده کاظم(ع) در آن قرار دارد.

به ورودی روستا می‌رسیم؛ روستایی بسیار زیبا در دل کوه. روستایی منحصر به فرد، بافت و فرم شکل خانه‌ها و کوچه‌های خاکی و در هم گره خورده، خانه‌هایی از خشت و گل با درهای چوبی قدیمی انگار به زندگی روستا چهره‌ای شاعرانه بخشیده و وجود حیوانات اهلی گاو، گوسفند و مرغ در کوچه‌های روستا به سادگی و زیبایی آن افزوده است.    

رودخانه‌ای کوچک از وسط روستا می‌گذرد. تا وسط رود خانه رسیدیم تابلویی به چشم می‌خورد که طرف چپ امام زاده اسماعیل را نشان می‌داد و سمت راست، کوی بیدقان را نشان می‌داد. بنا شد در همان مکان از ماشین پیاده شویم. اعلام کردند که لباس اضافی را داخل ماشین بگذاریم فقط لباس ورزشی را همرا داشته باشیم؛ ولی از آنجایی که دیده می‌شد؛ طلاب محترم کوه‌نوردی، عروسی، پای درس آمدن و ...را با یک چشم می‌بینند. برخی کت شلواری و کفشهای تمیز سی‌هزار تومانی و برخی با دمپایی و برخی هم با لباس‌های افغانی و ... بودند. با توجه به این که اعلام کرده بود، لباسهای ورزشیتان را همرا داشته باشید. با این که طلاب محترم، تجربه‌ی قبلی داشتند که در کوه‌نوردی باید لباسی متفاوت از لباس شهری داشته باشند؛ بنا بر این باید لباس مناسب با کوه را همراه می داشتند، که نداشتند.

بچه‌ها لباسهایشان را پوشیدند و به طرف دره‌ی بیدقان حرکت کردند. دویست قدم نرفته بودیم که اقای شریفیان که وظیفه‌ی راهنمایی کوه نوردان را بعهده داشتند؛ گفتند که پای کوه و زیرسنگ بزرگ و کنار جوی آب روان و زیر سایه، منتظر باشند تا همه برسند که مسائلی که الان وقتش رسیده، بازگو نمایم.

همه در آن مکان جمع شدند اقای شریفیان در ابتدا خود گفتند: که از این که طلبه بشود، علاقه‌ی به کوهنوردی داشتند و چند سال است که کوهنوردی می‌کند و چه کوهایی را فتح کرده است. سپس مطالبی که لازم بود؛ برای طلاب گفتند فواید کوه نوردی و چیزی که در کوه‌نوردی لازم است؛ بیان کردند و آنچه بیشتر از همه باید دقت کنند؛ احتیاط در بالا رفتن از کوه، ملاحظه‌ی دوستان و ... که خدای نخواسته آسیبی به کسی نرسد.

اقای شریفیان از داخل دره کوه را به ما نشان داد که می‌باید آن را فتح می‌کردیم؛ و کوهنوردان محترمی که با کت شلوار در کوه نوردی حاضر شده بودند ؛‌ طبیعی بود که صدایشان در آید که در دیگر بیشتر از این نمی‌توانند بروند. بنا بر این، در وسط کوه نرسیده بودیم که عده‌ای از طلاب اعلام کردند که نمی‌توانند از این بیشتر بیایند. به هرحال تا وسط کوه رفتیم مصلحت این شد که مراعات دوستان هم شده باشد، از وسط کوه به تپه‌ای دیگر منتقل شده و از آنجا به گوشه‌ی دیگر رود خانه فرود آمدیم.

 دویست قدم پایین آمدیم سد بزرگی که در دامنه‌ی دره قرار داشت، نشان می‌داد درگذشته آب بسیاری داشته؛‌ هر چند الان هم آب خوبی داشت. عده‌ای از دوستان که لباس شنا آورده بودند شنای رایگان کردند. سد، آب زلال و مصفایی داشت که انسان از نگاه به داخل آب لذت می‌برد.

پس از شنا برنامه این بود که به طرف امام زاده حرکت کنیم و نماز و نهار را در امام زاده اسماعیل باشیم.


کوهستانی پر پیچ و خم    و باشیب های تند جلوی راه ما بود که با توجه به سرسبزی اطراف و خانه‌های    روستایی که در جلوی راهمان بود، زیبایی خاصی به خود گرفته بود و تماشای این    مناظر خستگی راه را از بین می برد  

بعد از حدود 20 تا 30 دقیقهپیاده روی به امامزاده ای رسیدیم با گنبدی مخروطی شکل و رنگی فیروزه‌ای کهبا همان نگاه اول خستگی راه را از تنمان زدود و گویی فضایی روحانی حاکم برمحیط امامزاده تمام وجود ما را در برگرفته بود، این بقعه متبرکه زیارتگاهسه امامزاده به نام‌های اسماعیل، حمزه و محمد است

 از روستای دستگرد در این روستا مرقد امام زاده اسماعیل با دو فرزندش وجود دارد که این روستا با وجود این امام زاده‌ها،‌ رونق بیشتری پیدا کرده است. قبلاز اینکه وارد ساختمان امام زاده شویم، اطراف ساختمان و حیاط امامزاده رادیدیم، آبنما و درختان سرسبز زیبایی خاصی به محیط امامزاده داده بود و باورکردن اینکه بعد از دورشدن از فضای روستا و در دل کوه‌های بلند، چنین فضایسرسبز و زیبایی جلوه گری می‌نماید سخت بود.

پس از تازه کردن وضو و نوشیدن آب سرد که در حیاط حرم امامزاده وجود داشت؛ خستگی را از تن ما بیرون کرد و کمی پس از زیارت ، نماز جماعت به امامت اقای شریفیان در همان مکان برگزار شد و سپس نهاری را که از طرف موسسه تدارک دیده شده بود؛ صرف گردید و پس از دو ساعت توقف در آن مکان مقدس؛ با امامزاده‌ها خدا حافظی کرده و دوباره همان راه پرپیچ و خم مسیر را باید پیاده طی می‌کردیم. در پایین دره که صبح از ماشین پیاده شده بودیم؛ در همان مکان ماشین منتظر ما بود.

در این روز با کوله‌باری از خاطرات، به شهر قم برگشتیم. چهره‌ی زیبای روستایی که در داخل دره‌ای سر بفلک کشیده قرار داشت و چلچراغ حرم امامزاده با آن راه پر و پیچ و خم، در ذهن ما حک شده است که هرگز فراموش نخواهد شد.

 


 

برچسب‌ها:
[ یکشنبه 92/6/17 ] [ 12:14 عصر ] [ کریمی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

به وبلاک وطندار خوش آمدید
درباره وبلاگ

بازدید امروز :171
بازدید دیروز :7
کل بازدید :78349
اوقات شرعی

)http://golaviz.ir/?p=11 گل آویز